قرارمون فصل انگور
وقتی شراب شدم بیا
تو جام بیاور
من جان
بروم تادر میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
برود هرکه دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند
نظرات شما عزیزان:
|